«.مست افتادم و در آن مستی به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن میشنیدم از اعضا همه حتی الورید و الشریان
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو»
این سه بیت از میان ترجیعبندی از هاتف اصفهانیست. معروفترین ترجیعبند اوست. بیت تکراریاش همین «که یکی هست و هیچ نیست جز او / وحده لا اله الا هو» است.
از وقتی بیدار شدهام این سه بیت چند باری در ذهنم مرور شده. جالب است که مدتها بود یاد این شعر نیفتاده بودم. این همان شعریست که بار اول معلم ادبیات دوم راهنمایی برایمان سر کلاس خواند و آن زمان چیز زیادی از آن دریافت نمیکردم، اما با این حال به نظرم سبک جالبی داشت. بعدها که بزرگتر شدم در یک کتاب ۵۰۰ ۶۰۰ صفحهای که مجموعهای از شعرها در آن بود، دوباره پیدایش کردم. بالای آن صفحه از کتاب نوشتم «The best!» چون انگار که واقعا بهترین شعر آن کتاب همین بود.
+
جالب است که پنجشنبه صبح باشد و بعد از یک هفتهی هر روز شرکت رفتن، امید داشته باشم که این یک روز را بخوابم. اما صبحش از همهی روزهای دیگر هم زودتر بیدار شوم. حالا ساعت حدود ۶:۳۰ است و من از حوالی ۵ صبح بیدارم. البته بیداری سر صبح لذت خودش را دارد. اهل خانه خوابند، کاری برای انجام دادن ندارم، شب هم نیست که خسته باشم. میتوان راحت فیتیلهی ذهن چموش را روشن کرد و در سوالات همیشگی حول زندگی و دنیا غرق شد. سوالاتی که معمولا هم بیجوابند اما انسان از فکر کردن به آنها سیر نمیشود. به این فکر میکنم که بعضی از سوالهای آدم قرار نیست برایشان پاسخی پیدا شود. شاید برای رسیدن به جوابشان باید تا آن دنیا صبر کنیم و منتظر بمانیم. باید بعضیشان را زنده پس ذهنمان نگه داریم! باید فراموششان نکنیم، شاید بالاخره فرصتی پیدا شد که پاسخی برایشان پیدا کنیم.
درباره این سایت